تصویر ثابت

بهار90 - آسمان آبی قلب من
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آسمان آبی قلب من
یکشنبه 90 خرداد 15 :: 1:45 عصر ::  نویسنده : مریم

my love




موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 خرداد 5 :: 4:50 عصر ::  نویسنده : مریم

همان‌گونه که نمی‌توان ایهام «حیات» یا «حیاط» در عنوان نمایشگاه کیارستمی را ترجمه کرد و هر چقدر بخواهیم برایش توضیح و تفسیر بتراشیم از مفهوم ساده‌‌اش دور می‌شویم، مجموعه عکس‌های به نمایش درآمده او در گالری گلستان نیز همین ویژگی را دارد. توضیح پنجره‌ای رو به حیات (با ت یا ط، هرکدام دوست دارید) به مخاطبی که عکس‌ها را ندیده، کیارستمی را نمی‌شناسد و به مفهوم زمان و حرکت در فرهنگ ایرانی و به‌خصوص معماری آن آشنایی ندارد همان‌قدر مشکل است که بگویید شیشه جلوی ماشین باران‌خورده‌ای زیباست. درک این زیبایی بیش از آنکه قابل تعریف و تفسیر باشد حسی و درونی است.


ابهام در عکس‌های ظاهرا غیرواضح باران روی شیشه ماشین که توسط کیارستمی گرفته شده به خاطر ماهیت ذاتی تصویر به ایهامی شاعرانه بدل می‌شود به‌طوری‌که بیننده از پس تصویر دوبعدی عکس‌ها با توسل به عنصر خیال و تصور، تجربه دیدن فضایی سه‌بعدی را پیش روی خود دارد.

 به عبارت دیگر بیننده عکس‌ها گویی خود روی صندلی کنار راننده نشسته و به شیشه باران‌خورده پیش رو نگاه می‌کند و به جای آنکه چشم‌های خود را تنگ کند و بخواهد مسافت دورتر از ماشین را به وضوح ببیند ترجیح می‌دهد چشم‌های خود را خیره کرده و بر قطرات باران روی شیشه تمرکز ‌کند تا انعکاس ظریف، غیرواقعی و معوج واقعیت بیرون ماشین را از فیلتر قطرات باران درک کند؛ یعنی آنکه بیننده این عکس‌ها لحظه‌ای فارغ از جهان واقعی بیرونی(مثلا برخلاف راننده که باید شیشه و باران را نبیند و شش‌دانگ حواسش به واقعیت بیرونی باشد) ترجیح می‌دهد جهان مجازی را به کمک خرده‌عدسی‌های به‌وجود آمده در قطرات باران روی شیشه تصور کند؛


چیزی شبیه خیرگی مصنوعی (استایرو فوتو) که بیننده از ضعف بینایی چشمان خود استفاده کرده و با تطبیق ذهنی سطوح رنگی منظم پیش رو، به عکس سومی می‌رسد که فقط در ذهن او ایجاد می‌شود و از ابزار چشم برای دیدن این عکس مجازی بهره نمی‌گیرد. کسانی که می‌توانند این عکس‌های مجازی را ببینند همیشه با آنهایی که نمی‌توانند به این خیرگی مصنوعی برسند بحث و جدل دارند که ما می‌بینیم اما نمی‌توانیم ثابت کنیم که دیده‌ایم.


نکته دیگر در این مجموعه عکس‌ها، ترکیب یکسان رنگ سبز و تونالیته‌های رو به خاکستری رنگ سبز است که در کنار هم فضایی وهم انگیز ایجاد می‌کنند؛ فضایی در تقابل با سپیدی برف که در عکس‌های پیشین کیارستمی دیده‌ایم.

کیارستمی در مجموعه عکس‌های «پنجره‌ای رو به حیات» جدا از آنکه می‌خواهد این بار سادگی را در اغتشاش جست‌وجو کند، از عنصر تضاد رنگ‌ها به جای تضاد سیاه و سپید و سایه‌روشن نیز بهره گرفته است. لکه‌های قرمز در تابلوها همان‌قدر احساس کنتراست را به بیننده القا می‌کند که سایه‌های تیز و پررنگ درختان روی زمین برف‌پوش، در عکس‌های پیشین کیارستمی.


بااینکه فضای گالری گلستان کوچک است اما به‌دلیل ابعاد بزرگ و قابل توجه تابلوهای کیارستمی، بیننده می‌تواند دیدن نور در داخل و خارج یک بنا را توسط عکس‌های کیارستمی تجربه کند. قطعا در فضایی بزرگتر و با نورپردازی مناسب‌تر، تجربه‌های بصری کیارستمی بهتر درک می‌شود. با این حال آنچه در گالری گلستان به تماشا گذاشته شده گنجینه‌ای دیداری‌ا‌ست. اما چگونه دیدنی؟


پیش‌فرضی در میان عکاسان حرفه‌ای وجود دارد که عکس واقعی عکسی است که عکاس در کادربندی، نورپردازی و ترکیب‌بندی آن دخالت نکند و هرگونه دخالت در عکس ارزش سندی آن را کاهش داده و باید از طرف عکاس این تغییرات به بیننده اعلام شود.

 به‌عنوان مثال هرگونه تغییراتی که عکاس به وسیله نرم‌افزارهای رایانه‌ای (که عموما فتوشاپ است) روی عکسی ایجاد کند، باعث می‌شود آن عکس، عکس‌ گرافیکی کامپیوتری به شمار ‌آید. با توجه به این اصل، عکس‌های کیارستمی در مجموعه «پنجره‌ای رو به حیات»، عکس‌هایی واقعی نیستند چراکه هر عکس شامل دو یا سه فریم است که توسط فتوشاپ روی هم منطبق شده. اما دستاورد هنری و تجربه بصری‌ای که بعد از دیدن این عکس‌ها برای بیننده ایجاد می‌شود ارزشی بیش از واقعی‌بودن دارد.


چشم انسان این توانایی را دارد که نورپردازی‌های متنوعی در یک کادر برای مغز انجام دهد؛ از این‌رو انسان می‌تواند درون و بیرون یک بنا را همزمان ببیند و پنجره، بهترین عنصر معماری برای نمایش این توانایی بصری است؛ بیننده همان‌طور که می‌تواند فضای داخل بنایی را ببیند و درک کند، در یک آن می‌تواند فضای بیرون و خارج بنا را نیز ببیند؛ توانایی‌ای که دست کم دوربین‌های موجود در بازار به‌سختی می‌توانند به آن دست یابند و لازم است برای رسیدن به تصویری که چشم می‌بیند، یا فضای داخلی نورپردازی شود یا از ورود نور بیرونی جلوگیری شود.

 کیارستمی به خاطر ذات نوآور و ساختارشکنش بیشتر از آنکه اصول عکاسی متعارف را رعایت کند می‌خواهد لحظه‌ای بیننده را به بازی نور با بنا در معماری یا همان طبیعت دست‌ساخته بشر دعوت کند.


همان‌طور که هر بیننده‌ای تجربه درک جهان بیرون را از پنجره دارد، تابلوهای کیارستمی تجربه طبیعتی را که دیده برای بیننده عکس‌هایش آماده می‌کند.

در یک کلام عکس‌ها و عکاس توانسته‌اند با توجه به تمام اصول زیبایی‌شناسی عکاسی و فناوری‌های مدرن این هنر، خود را حذف کنند و بیننده نه عکس را ببیند نه عکاس را بلکه پنجره‌ای ببیند رو به زندگی پویا که پیش رویش گسترده است.


این مفهوم همان درک زمان در معماری ایرانی با توجه به بازی نور و سایه است؛ اینکه بیننده خود را هم درون بنا احساس می‌کند و هم بیرون آن و دیوارها و درها باعث جدایی انسان از طبیعت پیرامونش نمی‌شوند. پنجره یک عنصر در معماری است که دیوار را حذف می‌کند و حذف دیوار یعنی آزادی.

 




موضوع مطلب :
جمعه 90 اردیبهشت 30 :: 1:46 عصر ::  نویسنده : مریم

یک‌ عکاس‌ انگلیسی‌، سعی‌ می‌ کند مردم‌ دنیا را تشویق‌ کند، یک‌ روز را بدون‌ عکس‌ گرفتن‌ بگذرانند.

بکا بلاند همه‌ تلاش‌ خود را به‌ کار بسته‌ تا روز 17جولای‌ را روز بدون‌ عکس‌ معرفی‌ کند.او برای‌ این‌ کار علاوه‌ بر فعالیت‌ های‌ اینترنتی‌، به‌ شهرهای‌ مختلف‌ انگلستان‌ هم‌ سفر می‌ کند تا در مورد این‌ موضوع‌ بحث‌ کند.

او سعی‌ می‌ کند مردم‌ را راضی‌ کند در این‌ روز دوربین‌هایشان‌ را زمین‌ بگذارند و به‌ زمانی‌ که‌ خود واقعی‌شان‌ هستند، احترام‌ بگذارند و در لحظه‌ زندگی‌ کنند.


او این‌ ایده‌ را بعد از مدت‌ها مطالعه‌ در آیین‌ بودا به‌ دست‌ آورده‌ است‌. به‌ عقیده‌ او عکاسی‌ باعث‌ می‌شود مردم‌ در یک‌ مکان‌ خاص‌ و جالب‌ در مقابل‌ لنز ژست‌ بگیرند؛ به‌ همین‌ دلیل‌ این‌ نوع‌ عکس‌ها هرگز اصالت‌ و خلوص‌ مکان‌ را به‌ تصویر نمی‌کشند. شعار عکاس‌ انگلیسی‌ این‌ است‌: لحظه‌ را دریابید ، آن‌ را بایگانی‌ نکنید.


بسیاری‌ از مردم‌ تصورمی‌کنند عکاسان‌ روی‌ یک‌ مکان‌ خاص‌ تمرکز می‌کنند و این‌ روش‌ کمک‌ می‌کند تا جزییات‌ بهتر نشان‌ داده‌ شوند.


اما به‌ عقیده‌ آیین‌ ذن‌، این‌ ماهیت‌ و کلیت‌ موضوع‌ است‌ که‌ اهمیت‌ دارد. به‌ همین‌ دلیل‌ اعتقاد و تصور بلاند این‌ است‌ که‌ این‌ امر باعث‌ سقوط‌ عکاسی‌ می‌ شود چون‌ عکاسان‌ یک‌ قاب‌ دور سوژه‌ می‌ کشند و با محدود کردن‌ کل‌ نما، باعث‌ می‌شوند کل‌ حقیقت‌ ثبت‌ نشود.


بلاند از کسانی‌ که‌ واقعا با این‌ عقیده‌ موافقند خواسته‌ تا نقش‌ پلیس‌ عکاسی‌ ممنوع‌ را ایفا کنند و وقتی‌ می‌ بینند مردم‌ در حال‌ عکاسی‌ هستند، درباره‌ این‌ روز به‌ آنها توضیح‌ دهند.


اما عده‌یی‌ مخالف‌ این‌ پیشنهادند و می‌گویند که‌ بلاند وارد یک‌ جنگ‌ از پیش‌ باخته‌ شده‌، چرا که‌ روزهای‌ مشابه‌ نظیر روز بدون‌ خرید که‌ از قبل‌ سازمان‌دهی‌ شده‌ بود، کاملا شکست‌ خورده‌اند. روز بدون‌ خرید را مبارزان‌ مصرف‌گرایی‌ خلق‌ کردند اما در این‌ روز مغازه‌ها همچنان‌ لبریز از مشتری‌ هستند. از سوی‌ دیگر سازمان‌هایی‌ به‌ نام‌ نقطه‌ سفید که‌ سعی‌ می‌کنند با به‌ رسمیت‌ شناختن‌ یک‌ روز از سال‌ بدون‌ تلویزیون‌، اینترنت‌ و حتی‌ ماشین‌، مردم‌ را با نداشتن‌ این‌ چیزها آشنا کنند در طرح‌ خود شکست‌ خورده‌اند.


یکی‌ از منتقدان‌ طرح‌ روز بدون‌ عکس‌ معتقد است‌: اگر بلاند واقعا می‌خواهد در بریتانیا محبوب‌ باشد، باید این‌ کار را برای‌ دوربین‌های‌ مداربسته‌ انجام‌ دهد. در این‌ صورت‌ دوربین‌ها نمی‌توانند پلاک‌ ماشین‌ها را ثبت‌ کنند و در خیابان‌ها مردم‌ را تعقیب‌ کنند.

 




موضوع مطلب :
دوشنبه 90 فروردین 29 :: 4:50 عصر ::  نویسنده : مریم

از بیل گیتس پرسیدند: از تو ثروتمند تر هم هست؟

گفت: بله فقط یک نفر.

پرسیدند: چه کسی؟

بیل گیتس ادامه داد: سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه‌های خود و در حقیقت به طراحی مایکروسافت می اندیشیدم، روزی در فرودگاهی در نیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد ندارم.

خواستم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه مرا دید گفت این روزنامه مال خودت؛ بخشیدمش؛ بردار برای خودت.

گفتم: آخه من پول خرد ندارم!
گفت: برای خودت! بخشیدمش!

سه ماه بعد بر حسب تصادف باز توی همان فرودگاه و همان سالن پرواز داشتم. دوباره چشمم به یک مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همان بچه بهم گفت این مجله رو بردار برای خودت.


گفتم: پسرجون چند وقت پیش من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه، بهش می‌بخشی؟!


پسره گفت: آره من دلم میخواد ببخشم؛ از سود خودم می‌بخشم.
به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من موند که با خودم فکر کردم خدایا این بر مبنای چه احساسی این را می‌گوید؟!

 

بعد از 19 سال زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم تا جبران گذشته رو بکنم. گروهی را تشکیل دادم و گفتم بروند و ببینند در فلان فرودگاه کی روزنامه میفروخته ...


یک ماه و نیم تحقیق کردند تا متوجه شدند یک فرد سیاه پوست مسلمان بوده که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردند اداره؛


از او پرسیدم: منو میشناسی؟

گفت: بله! جنابعالی آقای بیل گیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.

گفتم: سال ها قبل زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه می‌فروختی دو بار چون پول خرد نداشتم به من روزنامه مجانی دادی، چرا این کار را کردی؟

گفت: طبیعی است، چون این حس و حال خودم بود.

گفتم: حالا می‌دونی چه کارت دارم؟ می‌خواهم اون محبتی که به من کردی را جبران کنم.

جوان پرسید: چطوری؟

گفتم: هر چیزی که بخواهی بهت می‌دهم.

(خود بیل‌گیتس می‌گوید این جوان وقتی صحبت می‌کرد مرتب می‌خندید)

جوان سیاه پوست گفت: هر چی بخوام بهم میدی؟

گفتم: هرچی که بخواهی!

اون جوان دوباره پرسید: واقعاً هر چی بخوام؟

بیل گیتس گفت: آره هر چی بخواهی بهت میدم، من به 50 کشور آفریقایی وام داده‌ام، به اندازه تمام آن‌ها به تو می‌بخشم.

جوان گفت: آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی!

گفتم: یعنی چی؟ نمی‌توانم یا نمی‌خواهم؟

گفت: می‌خواهی اما نمی‌تونی جبران کنی.

پرسیدم: چرا نمی‌توانم جبران کنم؟

جوان سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت می‌خواهی به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمی‌کنه.

اصلا جبران نمی‌کنه. با این کار نمی‌تونی آروم بشی. تازه لطف شما از سر ما زیاد هم هست!

بیل گیتس می‌گوید: همواره احساس می‌کنم ثروتمندتر از من کسی نیست جز این جوان 32 ساله مسلمان سیاه پوست.

 

منبع persian star

 

 




موضوع مطلب :
جمعه 90 فروردین 12 :: 2:31 صبح ::  نویسنده : مریم

 

12

به امید اون روزی که هممون به خواسته های درستمون برسیم 




موضوع مطلب :
1   2   >   
درباره وبلاگ


من مریم معروف به کاوندیش عاشق فیزیک
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 1
  • بازدید دیروز: 12
  • کل بازدیدها: 424059



ابزار وبلاگ

ابزار رایگان وبلاگ

ابزار امتیاز دهی